ساجد کوچولوساجد کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

امانتی خدا

داستان اسلام خدیجه رضی الله عنها و پسر عمویش

  از عروة بن زبير رضی الله عنه روايت است كه گفت: يكي از همسايه‏هاي خديجه بنت خويلد براي من تعريف كرد كه او از پيامبر صلی الله علیه و سلم شنيده در حاليكه به خديجه مي­گفت: «اي خديجه! به الله قسم لات را نمي‏پرستم و به الله قسم كه هيچگاه عزي را نمي­پرستم.» زبير گفت: آنگاه خديجه  گفت: لات را رها كن! عُزي را رها كن! [1]  (راوي) گويد: لات و عزي بت آنها بودند كه آنها را عبادت مي­كردند، سپس دراز مي­كشيدند. [2] از عايشه رضی الله عنها نقل است كه گفت: اولين چيزي كه با آن وحي بر پيامبر آغاز گشت، رؤياي صادق در خواب بود. پيامبر هر خوابي كه مي‏ديد، مانند سپيده صبح به وقوع ...
12 اسفند 1393

حضرت خدیجه رضی‌الله‌عنها اولین مادر مومنان

                                     سه زن در زندگی پیامبران صاحب آخرین ادیان بزرگ، بارز می باشند - آسیه همسر فرعون در زندگی موسی (علیه السلام) - مریم دختر عمران در زندگی حضرت عیسی(علیه السلام) و - خدیجه رضی الله عنها در زنئگی حضرت محمد(صلى الله علیه و آله وسلم). هر کدام از آنها پیامبر مرسلی را قبل از بعثتش کفالت کرده اند و بهترین انیس در کفالتشان بوده‌اند و بعد از رسالتشان تصدیقشان کرده اند . خدیجه اولین مادر مومنا...
12 اسفند 1393

دفتر مشق!

پدری فرزند خود را خواند. دفتر مشق او را که بسیار تمیز و مرتب بود نگاه کرد و گفت: فرزندم چرا در این دفتر کلمات زشت و ناپسند ننوشتی و کثیفش نکردی؟ پسر با تعجب پاسخ داد: چون معلم هر روز آن را نگاه می کند و نمره می دهد. پدر گفت: دفتر زندگی خود را نیز پاک نگاه دار، چون معلمی هست که هر لحظه آن را می نگرد و به تو نمره می دهد. ‏ أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى ‏«آیا انسان نمی داند که خدا او را می بیند؟!» علق/14 ...
1 خرداد 1393

داستان امام ابوحنیفه و پسر بچه

امام ابوحنیفه با یارانش در راهی به سوی مسجد میرفت. کودکی را دید که در حال وضو گرفتن از شدت گریه، اشک از چشمانش سرازیر بود. پس امام ابو حنیفه سبب گریه را از کودک پرسید! کودک جواب داد: مرا به حال و کار خودم بگذار ای امام. اما با اصرار امام چنین پاسخ داد که: آیه ای را در قرآن دیدم که الله تعالی در آن چنین می گوید:  « فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ». یعنی: ( بترسيد از آتشی که برای کافران مهيا شده و هيزم آن مردمان و سنگها هستند ). امام در پاسخ به او گفت: درست است پسرم ولی تو هنوز کوچکی و این آیه بر تو تطبیق نمی کند! می دانی کودک چه جوابی د...
13 مهر 1392

من گناهی نکردم!

  عمربن خطاب که امیر مومنان بود در مسیری می گذشت گروهی کودک را دید که بازی می کنند وقتی که او را دیدیدند همه فرار کردند به جز یک نفر و او عبدالله بن زبیر بود، عمر بن خطاب از این یک نفر که نگریخت تعجب کرد و علت آن را از او پرسید؟ عبدالله جواب داد: من گناهی نکرده ام که از تو بگریزم، لذا از تو نترسیدم و راه را برایت باز نمودم.   به روایت ابو داود و ترمذی درست فهمیدی عزیزم، منظور این بود که تنها کسی که باید آدم ازش بترسه و از ترس اون خودش رو از گناه دور کنه الله هست! پس اگر از الله ترسید و گناهی انجام نداد دیگه ترسیدن از دیگران معنایی براش نداره. اما اگر از الله نترسید و گناه کرد دیگه به خاطر گناهش از هر کسی میترسه!...
6 تير 1392

مثبت‌نگر باش!

داستانی زیبا در مورد یک جوان مثبت‌نگر در دههٔ سی میلادی، دانشجوی جدیدی در یکی از دانشگاههای مصر وارد دانشکدهٔ کشاورزی شد. هنگامی که وقت نماز فرا رسید بدنبال جایی گشت تا در آن نماز بخواند. به او گفتند که در دانشکده جایی برای نماز خواندن وجود ندارد؛ اما اتاق کوچکی در زیرزمین هست که می‌توانی در آن نماز بخوانی! دانشجو به اتاق موجود در زیرزمین رفت، در حالی که در مورد افراد داخل دانشکده تعجب کرده بود که چرا به نماز هیچگونه اهمیتی نمی‌دهند؟! آیا واقعا نماز می‌خوانند یا نه؟! خلاصه اینکه وارد اتاق شد و حصیری قدیمی در آن یافت. اتاق نامرتب و کثیف بود. در آنجا کارگری را دید که مشغول نماز خواندن است، از او پرسید:...
27 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امانتی خدا می باشد