ساجد کوچولوساجد کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

امانتی خدا

داستان امام ابوحنیفه و پسر بچه

1392/7/13 22:13
نویسنده : raja
677 بازدید
اشتراک گذاری

قصه داستان حکایت ابوحنیفه پسربچه امانتی جوجو فسقلی

امام ابوحنیفه با یارانش در راهی به سوی مسجد میرفت. کودکی را دید که در حال وضو گرفتن از شدت گریه، اشک از چشمانش سرازیر بود. پس امام ابو حنیفه سبب گریه را از کودک پرسید!

کودک جواب داد: مرا به حال و کار خودم بگذار ای امام. اما با اصرار امام چنین پاسخ داد که: آیه ای را در قرآن دیدم که الله تعالی در آن چنین می گوید: 

«فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ».

یعنی: (بترسيد از آتشی که برای کافران مهيا شده و هيزم آن مردمان و سنگها هستند).

امام در پاسخ به او گفت: درست است پسرم ولی تو هنوز کوچکی و این آیه بر تو تطبیق نمی کند!

می دانی کودک چه جوابی داد؟

کودک گفت: ای امام مگر نه این است که وقتی ما بخواهیم آتشی را شعله ور سازیم، هیزم های کوچک را اول در آن می اندازیم بعد هیزم های بزرگ! 

ابوحنیفه رحمه الله به همراهانش گفت: قسم به خدا که ترس این کودک از خدا بیش از ماست!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امانتی خدا می باشد