من گناهی نکردم!
عمربن خطاب که امیر مومنان بود در مسیری می گذشت گروهی کودک را دید که بازی می کنند وقتی که او را دیدیدند همه فرار کردند به جز یک نفر و او عبدالله بن زبیر بود، عمر بن خطاب از این یک نفر که نگریخت تعجب کرد و علت آن را از او پرسید؟
عبدالله جواب داد: من گناهی نکرده ام که از تو بگریزم، لذا از تو نترسیدم و راه را برایت باز نمودم.
به روایت ابو داود و ترمذی
درست فهمیدی عزیزم، منظور این بود که تنها کسی که باید آدم ازش بترسه و از ترس اون خودش رو از گناه دور کنه الله هست! پس اگر از الله ترسید و گناهی انجام نداد دیگه ترسیدن از دیگران معنایی براش نداره. اما اگر از الله نترسید و گناه کرد دیگه به خاطر گناهش از هر کسی میترسه!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی