ساجد کوچولوساجد کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

امانتی خدا

بخندم یا گریه کنم!

سلام پسر گلم. بالاخره امروز موفق شدیم بریم دکتر و شما رو ختنه کنیم. خیلی گریه کردی مامان جان. وقتی برگشتیم چند ساعتی خوب بودی ولی از عصر که بلند شدی دادت به هوا رفت. الانم پیش بابایی هستی. دم در نشسته شاید آروم شی. من که اومدم بغل بابایی خوابت برده بود.  مبارکت باشه عزیزم. چه میشه کرد! راه گریزی نیست. سنتی هست که با جون و دل باید قبولش کنیم چون به هر حال خیرت درش هست. الله حافظت باشه پسر گلم. ان شاءالله زود زود خوب میشی ...
1 آبان 1393

سلام گل نازم

بسم الله... سلام پسر گلم، سلام عزیز دلم الان که برات می تویسم به لطف الله برای خودت مردی شدی مامان جان. دو تا عید قشنگ زندگیت رو هم پشت سر گذاشتی. شکر خدا هفت ماهگی چهار دست و پا رفتی و دندون در آوردی. حالا هم ماشاءالله هزار ماشاءالله، شکر خدا دیگه روی پاهای خودت می ایستی و چند قدمی راه میری. عزیز دلم فدای اون دهن کوچولوت هم بشم من که اسم "الله" رو به زبون میاری و "الله اکبر" (به زبون خودت "الله اتَ" ) میگی. و اما فضولی ها و اذیت هات هم روز به روز ماشاءالله بیشتر میشه.  همون الله که همیشه صداش میکنی حافظ و نگهدارت باشه عزیز مادر   ...
27 مهر 1393

ساجد

روز اول که شدم باخبر از آمدنت سجده شکر نهادم ز شوق آمدنت من تو را بهر خدا خواستم و می خواهم جان مادر نشوم رو سیه از آمدنت! دل قوی دار و قدم در ره الله بگذار غیر این راه چه سودی بود از آمدنت ساجدم دل به تو بستم که سلامت باشی بهر امت بهر مادر شمع رحمت باشی ساجد حق بشوی لطف خدا همراهت بر دل مرده ی ما مژده رحمت باشی فصل سردیست که دلها همه در خواب گران زنگ بیدار شو و رهبر امت باشی   ** رب هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرّة اعین و اجعلنا للمتقین اماما **   ...
27 مهر 1393

نتایج واکسن

سلام ساجد کوچولوی مامان. جونم برات بگه که اون روز بعد واکسن که اومدیم خونه، گفتم بهت استامینوفن دادم که درست نخوردی و بیشترش رو بیرون ریختی ولی خوابت برد و منم اومدم اینجا و گزارش آمپول زدنت رو نوشتم اما... اما این خواب آروم چندان دوامی نداشت! وقتی از خواب بیدار شدی و غذاتو خوردی یاد واکسن زنده شد و با تکون دادن پات از شدت درد چنان جیغی کشیدی و گریه ای سر دادی که مات و مبهوت مونده بودم باهات چی کار کنم! به بابایی گفتم اتو رو بیاره تا اینکه حوله گرم بزارم روی پات، اما تا حوله رو میزاشتم بیشتر دردت میومد و پاتو تکون میدادی و تا پاتو هم تکون میدادی باز دردت بیشتر میشد و مامانی هم جز گز کردن خونه و تکون دادنت رو دستاش چاره ای نمیدید!! ...
22 دی 1392

فدای اشکات

امروز 18 دی ساعت 9 بابایی اومد دنبالمون تا عزیز دلمون رو برای معاینه و واکسیناسیون ببریم خانه بهداشت. متاسفانه وزن گیری این دورت زیاد رضایت بخش نبود مامان جان. تقریبا 5/5 شده بودی که گفتن باید بیشتر وزن میگرفتی. معاینه که تموم شد رفتیم سراغ واکسن... الهی فدای اون اشکات بشه مامان. پسر گلم دو تا واکسن رو پاهاش زده شد که واسه هر کدومشون اشکات در اومد و دادت به هوا رفت طوری که بابایی که بیرون بود هم صداتو شنید. حالا دیگه نمیدونم چی بشه. الان که اومدیم خونه بهت استامینوفن دادم هر چند نصفش رو بیرون ریختی و نخوردی ولی آروم خوابت برد عزیز دل. خدا کنه این آرامشت ادامه دار باشه و زیاد اذیت نشی مامان جان. ...
18 دی 1392

واکسن دو ماهگی

سلام عزیز دل مامان فردا به امید خدا دوماهگی گل پسرم تموم میشه و باید بریم واسه واکسن ان شاءالله. البته دو سه روزی هست یکم تب داری نمیدونم فردا حالت چطور باشه و بشه بهت واکسن زد یا نه! خیلی اینور و اونور رو جست و جو و پرس و جو کردم و متوجه شدم که این واکسن باعث میشه تبت بیاره و اگه پای کوچولوت رو درست مراقب نباشه مامانی ممکنه ورم کنه و حالت بدتر بشه. درباره استامینوفن هم خیلی گشتم، خیلی ها گفتن قبل واکسن بدم اما انگار این کار اشتباهیه و همینطور اینکه اگه استفاده نشه بهتر هست چون تاثیر واکسن رو کم میکنه! هنوز نمیدونم چی بشه مامان جان فقط خدا خدا میکنم به خیر بگذره و الله به مامانی توانایی بده تا درست ازت مراقبت کنه. هم...
18 دی 1392

اسم قشنگت!

سلام مامان جان امشب خدا رو شکر، گوش شیطون کر، پسر خوبی بودی و راحت تر خوابیدی. واسه همین اومدم داستان اسم دار شدنت رو برات بگم! راستش از اول من و بابایی دوست داشتیم اسمت رو بزاریم "فارح" به معنی شاد و خوشحال. جریانش هم از این قراره که این اسمه یه پسر کوچولویی بود که خیلی از سوره های بزرگ قرآن رو حفظ کرده بود، فکر کنم یه کلیپ ازش برات گذاشتم! اما متاسفانه ثبت احوال من باب بهانه این اسم رو برای دختر تایید کرد ما هم ناچار شدیم یه اسم دیگه رو که به عنوان گزینه های ذخیره در نظر گرفته بودیم برات بزاریم، هر چند گلومون تو همون اسم فارح گیر کرده بود و نزدیک بود دو اسمه بشی اما دیگه قسمتت این بود که اسم قشنگت بشه "ساجد" و ما هم از دو اسمه کردنت...
4 دی 1392

هفته سی ام بارداری

جای جنین کم کم در شکم تنگ می شود. طول جنین 38 سانتی متر و وزن آن 1800 گرم است. فدای اون قد و بالای رعنات بشم من عزیزم در این هفته جنین سی هفته ای است. بدن جنین دیگر مانند گذشته به سرعت رشد نمی کند، اما مغزها هنوز به رشد سریع خود ادامه می دهند. وقتی که چین خوردگی های جدیدی در سطح مغز به وجود می آید، اندازه ی جمجمه و دور سر افزایش می یابد. تعداد رابطهای (سیناپس) عصبی به تعداد بسیار زیادی افزایش می یابد. موها درشتتر می شوند و ناخنهای دست و پا حالا آماده است. موهای جنینی حالا در قسمت کمی از بدن جنین وجود دارد. مژه ها و ابروها بلند می شوند. حالا جای جنین آنقدر در شکم مادر تنگ است که جنین به سمت پاهایش خم شده است که به آن حالت جنین...
18 شهريور 1392

هفته سی و یکم بارداری

اين هفته اندازه كودك شما به حدود 40 سانتي متر رسيده است. وزن او كمي بيشتر از 1360 گرم است و به زودي شاهد يك افزايش وزن ناگهاني در كودكتان خواهيد بود. او همچنين مي تواند سرش را از يك طرف به طرف ديگر بچرخاند. يك لايه چربي هم در زير پوست او در حال جمع شدن است تا او براي زندگي در خارج رحم آماده شود، در نتيجه بازوها سرها و بدن او در حال بزرگتر شدن هستند. در این هفته اندازه کودک شما به حدود 40 سانتی متر رسیده است. وزن او کمی بیشتر از 1360 گرم است و به زودی شاهد یک افزایش وزن ناگهانی در کودکتان خواهید بود. او همچنین می تواند سرش را از یک طرف به طرف دیگر بچرخاند. یک لایه چربی هم در زیر پوست او در حال جمع شدن است تا او برای زندگی در خارج رح...
18 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امانتی خدا می باشد