فدای اشکات
امروز 18 دی ساعت 9 بابایی اومد دنبالمون تا عزیز دلمون رو برای معاینه و واکسیناسیون ببریم خانه بهداشت. متاسفانه وزن گیری این دورت زیاد رضایت بخش نبود مامان جان. تقریبا 5/5 شده بودی که گفتن باید بیشتر وزن میگرفتی. معاینه که تموم شد رفتیم سراغ واکسن... الهی فدای اون اشکات بشه مامان. پسر گلم دو تا واکسن رو پاهاش زده شد که واسه هر کدومشون اشکات در اومد و دادت به هوا رفت طوری که بابایی که بیرون بود هم صداتو شنید. حالا دیگه نمیدونم چی بشه. الان که اومدیم خونه بهت استامینوفن دادم هر چند نصفش رو بیرون ریختی و نخوردی ولی آروم خوابت برد عزیز دل. خدا کنه این آرامشت ادامه دار باشه و زیاد اذیت نشی مامان جان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی